بعد از تمام این غر زدن ها می خوام بگم که اون مشکلی که اینجا ازش نوشتم حدودا یه هفته ای هست که درست شده خدا رو شکر ...
یعنی واقعا چقدر کارمندها با هم فرق می کنن ... کار من در واقع اصلا مشکلی نبود که بخواد اینقدر ناجور بشه ولی همه دست به دست هم دادن (خومدمم با ترس ِ بی موردم) که ازش یه مشکل لاینحل ساختن ...
یه خانمی بود ایشون بسیار لطف داشتن ! یعنی فقط یه کلیک باید می کرد صفحه ی مربوط به منو باز می کرد . اینترنت ، گرما و سرمای اتاقش ! همه چیز هم اکی و خوب بود . بعد می گفت برو فردا بیا . امروز دیگه نمی خوام کار کنم !
من که وسطش مجبور شدم بیام اینجا واسه ثبت نام... مامانم طفلک رفته بود مدارکم رو بگیره خانمه ! فرموده بود ما سیستم اینترنتمون مشکل داره برید سه شنبه هفته دیگه بیایید ! حالا چند شنبه است ؟ دوشنبه !
بعدا فهمیدیم که هیچ مشکل قطعی اینترنت نبوده بلکه ایشون داشتن عوض می شدن خدا رو شکر ! نمی خواسته دیگه کار کسی رو راه بندازه و چند روز آخر رو می خواسته راحت باشه و جانشینش همه کارا رو انجام بده ... یعنی واقعا مملکت گل و بلبل !
بعد اینا باید یه نامه به من می دادن که من بتونم بیام دانشگاه ثبت نام کنم . این خانمه نصف چیزی که باید می نوشتن رو روی یه کاغذ می نویسه ! بعد نصفه ی دیگه ش رو که غلط هم بود !!! روی یه کاغذ دیگه و مهر زدن و دادن به ما !
خلاصه اینکه اینجا بابت همون غلط داشتن ازم ایراد می گرفتن (تاریخش اشتباه بود... احتیاج به توضیحات داشت که اونجا حاضر نشده بودن روی همون کاغذ بنویسن و کلا ثبت نامم داشت کنسل میشد دیگه... که اون یکی کاغذه رو دیدن
سر کپی برابر با اصل بودنش کاغذه رو قبول کردن و گفتن برو تا هفته دیگه یه نامه اینطوری بیار فکس هم واسمون بشه قبوله ... این نامه ای که دادن کاملا غیرحرفه ای هست و ... یعنی که چی اینطوری می نویسن . باید درست رسمی و اداری می نوشته ...
خدا رو شکر جانشینش هنوز مثل اینا بدحنس نشده بود که نخواد کار کسی رو راه بندازه . مامان بهش متن نامه رو نوشته بود و اونم داده بود واسه تایپ و تموم شد ... هرچند که واقعا برخورد بد ِ کارمندهای اونجا تمومی نداره و فقط مختص ِ من یا دو سه نفر هم نیست و من خیلی ها رو دیدم که اینها اذیت کردن و مثلا یکی از بچه ها میخواسته با سهمیه شاگرد اولی ارشد همونجا بخونه ، همین خانم برگه ش رو پاره کرده بود گفته بود اصلا من دلم نمی خواد تو بیای اینجا ارشد بخونی !!! واقعا هم اونقدر تو کارش سنگ انداختن که طفلک نتونست و خب رفت سر کار ... خواهر خودم هم اسمش تو لیست شاگرد اول ها رد کرده بودن بعد حاضر نمیشد نامه ای بنویسه واسه اون اداره که ایشون با این معدل این رتبه رو بین هم ورودی هاش داره !
واقعا حاضر نشد نامه ای که خودشون نوشته بودن رو تایید کنه ... فقط کاغذ بازی که اجازه میده هر کسی که عقده داره بخواد اذیت کنه ...
رئیسشون هم سرشون فقط داد می زنه ... اون روز که اونجا بودیم همه می اومد شاکی که اینا کار ما رو راه نمیندازن ...
بعدا اینجا که اومدم می بینم چقدر کارمندهاشون هوای بچه ها رو دارن ... یعنی این خانم مسئول آموزشمون اونقدر با دلسوزی نگران کار ِ من بود و راهنمایی می کرد . یا خانم ِ رئیسشون که اونم خیلی خوب برخورد کرد و واقعا میگم که انگار دلسوز بچه ها بودن واقعا ...
یه دختری اونجا اومده بود انتقالی بگیره ... واقعا وقتی برخورد اینا رو باهاش می دیدم و با دوستام اونجا مقایسه می کردم ... اینکه چقدر حواسشون بهش بود و همین خانم دکتر اونجا ازش طرفداری کرده بود و نذاشته بود واسش بیفته واسه ترم دیگه . حتی به روی دختره هم نیاورد که چکار کرده . واقعا که اونجا کارمندهاشون بدجنس بودن !